گردش یک روز شیرین....
سلام !سلام به دوستای گل خودم,با اینکه دنیایی که اینجا برا خودمون داریم دنیای مجازی هستش اما به اندازه دوستان دنیای حقیقی دوستون دارم و دلم براتون تنگ میشه!اینو تو این چند روزی که اینترنتم مشکل داشت بیشتر از قبل حس کردم. وسلام به گل دخترای خوشگل خودم . راستش این چند وقت که هیچی تو دفتر خاطرات شیطون بلاها ننوشتم ,کلی خبر دارم اما نمیدونم از کجا شروع کنم. پس گلای من اول از خرید عیدبگم:اون یکی هفته که شیفت صبح بودیم روز چهارشنبه ش مرخصی گرفتم ورفتیم اردبیل وروز بعدش هم همراه خاله پری و زندایی مریم رفتیم آستارا,دست بابایی و عمو یدی درد نکنه که بردنمون اونجا ,یه کم از اردبیل خرید کرده بودم ولی تو آستاراکاملش کردم...